جنگ، پدیدهای ویرانگر که آثار آن فراتر از تخریب شهرها و زیرساختها، تا اعماق روان انسانها نفوذ میکند و زخمهایی نامرئی بر جای میگذارد که التیام آنها نیازمند زمان، حمایت و درک عمیق است. سلامت روان افراد درگیر در جنگ، از سربازان حاضر در خط مقدم گرفته تا غیرنظامیان و بهویژه کودکان، دستخوش آسیبهای جدی و بلندمدتی میشود که میتواند مسیر زندگی آنها را برای همیشه دگرگون سازد.
اثرات روانی جنگ بر افراد:
مواجهه با خشونت، مرگ، از دست دادن عزیزان، آوارگی و عدم قطعیت، طیف وسیعی از مشکلات روانی را به همراه دارد. شایعترین این اختلالات عبارتند از:
اختلال استرس پس از سانحه (PTSD): این اختلال که شاید شناختهشدهترین پیامد روانی جنگ باشد، با علائمی همچون بازگشت مکرر خاطرات آسیبزا (فلشبک)، کابوسهای شبانه، اجتناب از یادآوریهای تروما، گوش به زنگی بیش از حد و واکنشهای شدید هیجانی مشخص میشود. هم سربازان و هم غیرنظامیان، بهویژه زنانی که خشونتهای جنسی را تجربه کردهاند، در معرض خطر بالای ابتلا به PTSD قرار دارند.
افسردگی و اضطراب: احساس غم عمیق، ناامیدی، از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش و نگرانی مداوم، از پیامدهای رایج تجربه جنگ است. این شرایط میتواند عملکرد روزانه فرد را مختل کرده و به انزوای اجتماعی منجر شود.
سایر اختلالات: سوءمصرف مواد مخدر و الکل به عنوان راهکاری برای مقابله با دردهای روانی، اختلالات خواب، مشکلات در روابط بین فردی و افزایش پرخاشگری نیز از دیگر چالشهای سلامت روان پس از جنگ به شمار میروند.
کودکان، قربانیان خاموش جنگ:
کودکان و نوجوانان به دلیل آسیبپذیری بیشتر، در برابر تبعات روانی جنگ متحمل صدمات عمیقتری میشوند. جنگ میتواند رشد طبیعی مغز و سیستم عصبی آنها را مختل کرده و منجر به مشکلات بلندمدتی در زمینههای زیر شود:
مشکلات هیجانی و رفتاری: اضطراب جدایی، ترسهای مداوم، شبادراری، پرخاشگری، گوشهگیری و مشکلات در تمرکز و یادگیری از جمله واکنشهای شایع در کودکان جنگزده است.
آسیب به رشد اجتماعی: جنگ با بر هم زدن ساختارهای حمایتی خانواده و جامعه، فرصتهای کودکان برای رشد اجتماعی سالم را از بین میبرد. آنها ممکن است در برقراری ارتباط با همسالان و اعتماد به دیگران دچار مشکل شوند.
انتقال بیننسلی تروما: در صورتی که والدین خود درگیر تروماهای جنگی باشند، این آسیبها میتواند به صورت ناخودآگاه به نسل بعد نیز منتقل شود و چرخهای از مشکلات روانی را ایجاد کند.
مسیر التیام: نقش حمایتهای فردی، اجتماعی و سازمانی
بهبود سلامت روان پس از جنگ، فرآیندی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند تلاشهای هماهنگ در سطوح مختلف است:
حمایتهای فردی و خانوادگی: حضور یک شبکه حمایتی قوی از خانواده و دوستان، نقشی حیاتی در بهبود فرد ایفا میکند. ایجاد فضایی امن برای گفتگو، ابراز احساسات بدون قضاوت و ارائه حمایت عاطفی، از اولین گامهای ضروری است.
نقش جامعه: جامعهای که درک درستی از تروما و پیامدهای آن داشته باشد، میتواند به طور مؤثری در فرآیند بهبودی مشارکت کند. برنامههای آگاهسازی، کاهش انگ اجتماعی مرتبط با مشکلات روانی و ایجاد فضاهای امن اجتماعی برای بازماندگان جنگ، از اهمیت بالایی برخوردار است.
مداخلات تخصصی: دسترسی به خدمات تخصصی سلامت روان، از جمله رواندرمانیهای مبتنی بر تروما مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT)، حساسیتزدایی از طریق حرکت چشم و پردازش مجدد (EMDR) و دارودرمانی، برای مدیریت علائم شدید و کمک به بهبودی بلندمدت ضروری است.
برنامههای حمایتی سازمانیافته: سازمانهای دولتی و غیردولتی (NGOها) با اجرای برنامههای جامع حمایتی، نقش کلیدی در بازتوانی روانی جوامع جنگزده دارند. این برنامهها میتواند شامل موارد زیر باشد:
ایجاد مراکز مشاوره و خدمات روانشناسی در دسترس.
برگزاری گروههای درمانی و حمایتی برای سربازان بازگشته و غیرنظامیان آسیبدیده.
طراحی برنامههای ویژه برای کودکان و نوجوانان با تمرکز بر بازیدرمانی، هنردرمانی و آموزش مهارتهای مقابلهای.
توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی بازماندگان برای بازگشت به زندگی عادی.
در نهایت، باید به یاد داشت که زخمهای جنگ تنها با پایان یافتن درگیریها التیام نمییابند. بازسازی روانی افراد و جوامع، نیازمند سرمایهگذاری بلندمدت، صبر، همدلی و تعهدی عمیق برای فراهم آوردن آیندهای عاری از خشونت و سرشار از صلح و آرامش است. توجه به سلامت روان پس از جنگ، نه تنها یک ضرورت انسانی، بلکه سنگبنای یک صلح پایدار و جامعهای سالم است.